به نظرم تاریخ نسل ما رو به دو قسمت تقسیم کنن بهتره! سالهای قبل از کرونا و سالهای بعد از کرونا!

مفاهیم بشری بعد از این اتفاق نحس به کلی عوض میشه! فکرش رو بکنید دنیا به سمتی بره که نتونیم همدیگه رو در اغوش بکشیم و بترسیم از مرگ و مبتلا شدن! ادم هایی که سابقا هر کدوم رو نمادی میدونستیم و یکی مهربون بود و یکی خوشحال و.... حالا هرکدوم بمب متحرکی شدن برای کشتن نفر دیگه! قضیه رو ساده نگیرید، من نگران مرگ نسل بشر نیستم، نگران تغییر مفاهیمم. ادم از ادم میترسه! میدونید معنیش چیه؟ تو این جامعه به نظرتون عشق و محبت و دوستی و... باقی خواهد موند؟ کرونا میره و تموم میشه اما اولین تلنگر بود برای همگی ما! میاد اون روزی که ادم ها از گرفتن دست های همدیگه محروم میشن! از بوسیدن لب ها و گونه های همدیگه محروم میشن. از در اغوش کشیدن همدیگه محروم میشن! ابطه مون رو داریم با اشیا دور و برمون از دست میدیم و اروم اروم به سمتی میریم که لمس کردن برابر با مرگه!

ما اخرین نسلی خواهیم بود که این دوره گذار جهان رو دیدیم و چشیدیم! سالها بعد برای نوه هاتون تعریف کنید که ایم گذشته ادم ها توی خیابون همدیگه رو بغل میکردن و میبوسیدن و چه درد ناگواریه وقتی بخوای توجیه کنی نسل اینده رو که این در اغوش کشیدن ها چه ارامشی داشت! اصلا شاید مفهوم ارامش هم عوض بشه!

چطوری برای ایندگان توضیح بدیم که بی هیچ واهمه ای توی خیابون و کوه و صحرا کنار هم میرقصیدیم و لذت میبردیم؟ دونه دونه به مصداق ها فکر کنید! چه دنیای زشتی در انتظارمونه!

اگه واقعا قراره اینده ای که من ترسیم کردم در انتظارمون باشه همون بهتر که به سالهای بعد از کرونا نرسیم! لذت ببریم و... مگه زنده موندن چه ارزشی داره!

این به معنای بی تعهدی در قبال قرنطینه عمومی نیست ولی قبول کنید دنیای پیش رو دنیای شیرینی نخواهد بود!

پ.ن: این متن تقدیم به دوستانی که اصرار میکردن مطلبی بنویسم! واقعا به نظرتون با این طرز تفکر میشه چیزی نوشت؟

پ.ن2: سیزده روز رو قرنطینه ی رفاقتی بودم و بیشتر اوقات رو روستا بودم،دارم فرار میکنم از دنیای مجازی و اخرین لذت هام رو از دنیای قبل از کرونا میبرم!

پ.ن3: همدیگه رو بغل کنید و عشق بورزید و محبت کنید! شاید واقعا فردایی وجود نداشته باشه! پس هر چی نگفته دارید بگید!!!!!


موضوعات مرتبط: دل نوشته های بی بنیاد ع. بهاری
برچسب ها: عرفان_بهاری , صریر , کرونا , قرنطینه

تاريخ : ۱۳۹۹/۰۱/۱۶ | 4:16 | نویسنده : ع.بهاری (صریر) |