اینجا دیواریست برای نقاشی کردن افکار به هم ریخته ام
زندگی کردن با زنده موندن خیلی تفاوت داره. از زندگی لذت بردن با رفع نیاز های اولیه و زنده موندن خیلی فرق داره! چند روزیه ترس و وحشت از کرونا همه جا رو گرفته! همه داریم از مرگ فرار میکنیم و این یعنی فاجعه! امنیت روانی به حدی پایینه که نگرانیم به چیزی حتی دست بزنیم! این حبس شدن در خونه و بی اعتمادی به نظام بهداشتی مملکت امید رو توی دل همه خفه کرده! هیچکس به هیچکس اعتماد نداره و همه رو به چشم ویروس متحرک میبینیم! راستش رو بخواید ما نکات بهداشتی رو برای خدمت به جامعه رعایت نمیکنیم! همگی ترس از مرگ داریم....!
یک ماه پیش بود خبر کرونا کل دنیا رو گرفت و مجبورم کرد از تهران برگردم! ترس عجیبی داشتم از اپیدمی شدنش توی محیط تهران! رفتم سقز و بعد دو هفته فهمیدم اونجا هم کرونا گزارش شده! سریع خودم رو به بیجار رسوندم و دیدم اینجا هم گزارش کرونا هست! نکته جالب تر اینکه روز انتخابات بازرس دهستان خسرواباد از توابع بیجار بودم و امروز شنیدم اونجا یکی به خاطر کرونا فوت کرده! سایه مرگ داره دنبالم میاد. یا من ناقل این بیماری هستم یا قدرت شیوع این بیماری عجیب بالاست!
بگذریم. فارغ از جنبه ی شوخی ماجرا اوضاع روحی جامعه جالب نیست و نگرانی موج میزنه. باور کنید سالها توی کتاب های تاریخ خوندم که طاعون و وبا چه ترسی به دل مردم انداخته و درک نکرده بودم موضوع رو تا به امروز! همه جای شهر بوی مرگ میده!
از سر بی حوصلگی برای تحلیل اوضاع سیاسی شهرستان رفتم یکی از کافه های معروف شهر تا چایی خورده باشم و سیگاری روشن کنم و دل رو از این قبرستان امید رها کنم! اولین بار بود که معنای متروکه بودن رو فهمیدم! هیچکس نبود! کافه ای خلوت و نیمه تاریک! صندلی و میز و تابلو های دیوار رو به شکل مرگ میدیدم!
اصلا این فضا رو دوس ندارم! گاهی فکر میکنم زندگی توی این دیار یعنی حبس انفرادی توی قعر تاریخ! چه مردم مظلومی هستیم که دست و پا میزنیم برای زنده موندن!
.
پ.ن: خواهشا اگه کامنت میذارید قبلش دستهاتون رو بشورید مبادا مبتلا بشیم
موضوعات مرتبط: دل نوشته های بی بنیاد ع. بهاری
برچسب ها: کرونا , عرفان_بهاری , صریر , نیلوفرانه
.: Weblog Themes By Pichak :.