اینجا دیواریست برای نقاشی کردن افکار به هم ریخته ام
یک ماه پیش بود که رفته بودم مریوان، منطقه اورامانات، یک بهشت به تمام معنا! شنیده بودم روستایی وجود داره به اسم هانی گرمله که نصفش توی خاک ایرانه و نصفش توی خاک عراق! نمیذاشتن ادم عادی بره داخل روستا. چند سالی بود که برام جالب بود بدونم واقعا مردم این روستا چه حسی نسبت به مرز دارن؟ فکرش رو بکنید یک جوی آب مرز ایران و عراقه او احتمال داره خونه عموت داخل ایران باشه و خونه خالت داخل خاک عراق! شخصیت همیشه کنجکاوم مجبورم کرد که از مردم منطقه بپرسم مرز یعنی چی! هیچکس جواب درستی برای مرز نداشت و منم به دنبال یه جواب قانع کننده میگشتم! با پدری اشنا شدم قریب به هفتاد سال! پرسیدم حاجی مرز یعنی چی؟!
گفت: جنگ ایران و عراق شده بود. پسر بزرگترم توی ارتش ایران سرباز بود و پسر کوچکترم توی ارتش عراق! بعد از چهار ماه شنیدم پسر بزرگترم که سرباز ارتش ایران بود کشته شده. داغ پسر چنان بلایی سرم اورده بود که نفرین میکردم جنگ و جنگ افروزی رو! سه هفته نگذشت که شنیدم پسر کوچکترم هم که توی ارتش عراق بود کشته شد! اونجا بود که نمیدونستم مرز واقعا به چه معناست! دوتا پسرم رو دادم برای یک خط فرزی! برای یک تصمیم! میگفت مرز برای من یعنی پسرام! داستان به حدی برام جالب شده بود که نمیدونستم چی باید بگم! دنیای بدون مرز رو تصور میکردم که هیچ پدری پسراش رو از دست نمیده! و میخندیدم به ایدئولوژی هایی که دوتا برادر رو در مقابل هم قرار میده! خون برادرت رو بریزی به خاطر ایدئولوژی!
چه ترسناک میشه دنیا وقتی ایدئولوژی ها جای احساسات رو بگیرن و چقد عذاب میکشند پدران و مادران داغ دیده! نتونستم مادر این دو برادر رو ببینم ولی احتمالا هیچ حسی نه به ایران داره نه به عراق! یک مادر کورد که داغ دو پسرش رو دیده فقط و فقط به خاطر جبر جغرافیایی! مرز برای این ادم ها هیچ مفهومی نداره جز یک جوی اب! شاید اونجا توی هانی گرمله همون جوی اب بهترین تفسیر از مرز رو داشته باشه! ادم های اون ور جوب با ادم های این ور جوب هر روز همدیگه رو میبینند و راحت با هم رفت و امد دارند بدون اینکه خون از دماغ کسی بیاد! مرز برای اونها به وسعت پریدن از روی یک جوی آبه! به همین راحتی!
باور کنید هیچ کدوم از اهالی روستا هیچ درک درستی از مرز نداشتن! اونجا دنیا مرزی نداشت! ژرفای تفکر جداسازی توی اون روستا با یک پریدن از روی جوب آب حل میشد!
ایمان دارم روزی داستان این دو برادر رو قصه ای میکنم برای ایندگان به امید برچیده شدن تفکر جداسازی!
دنیا بدون مرز جای شیرین تریه
موضوعات مرتبط: دل نوشته های بی بنیاد ع. بهاری
برچسب ها: عرفان_بهاری , سنور , مرز , صریر
.: Weblog Themes By Pichak :.