اینجا دیواریست برای نقاشی کردن افکار به هم ریخته ام
کلاس اول ابتدایی که بودم بنا به شغل پدر اروم اروم با کلمه سیاست اشنا شدم. با لذت و توجه تمام پای حرفای پدرم مینشستم و عقایدش راجع به سیاست حاکم بر دنیا و ایران و جنگ سرد و تاریخ معاصر رو گوش میدادم که برای جوونای فامیل توضیح میداد. چشمامو که باز کردم دیدم پای درس پدر پاک سیاسی شدم! بدجور علاقه مند شده بودم که مکتب های فکری دنیا رو بشناسم و یادمه اون قسمت های تاریخ ادبیات دبیرستان که راجع به مکتب های ادبیات دنیا بود رو از بر بودم! رفتنم به دانشگاه مصادف شد با جریانات خرداد 88 و اتفاقات عجیب و غریب اون زمان! دانشگاهمون توی خیابون فلسطین کنار دانشکده هنر و معماری تهران بود و توی خوابگاه با چندتا از این ژولیده های آنارشیست آشنا شدم. چه اتفاق خوشایندی. هر شب بحث و یادگرفتن مباحث جدید. انقدر از مباحث لذت میبردم که یه روز رفتم انتشارات جامعه شناسان و گفتم: کارگر نمیخواین؟ چه حس خوشایندی بود وقتی توی انبار انتشارات مشغول به کار شدم! وظیفه م بسته بندی سفارشات شهرستان بود عین برق کارم رو تموم میکردم تا بشینم و کتاب های اونجا رو بخونم. نظریات جامعه شناسی ریتزر! فلسفه سیاسی غرب حمید عنایت! توی انبار تاریک و نمور انتشارات چنان لذتی میبردم که وصفش غیرممکنه! شبا دیر میرفتم خونه و توی همون انبار دنبال اشنایی با امیل دورکیم و آگوست کنت بودم! صاحب انتشارات که خودش دکترای جامعه شناسی داشت یه روز با غلام عباس توسلی اومدن دفتر انبار و با صحنه ای مواجه شدن که من دارم کتاب جامعه شناسی کشور های اسلامی توسلی رو میخونم و روی کارتن های کتاب دراز کشیدم! از همونجا بود که رفتم توی دفتر مرکزی انتشارت و... عشق به جامعه شناسی و علوم سیاسی رو به نزدیکترین رفیقم انتقال دادم و اون الان دکترای علوم سیاسیش رو تموم کرده!!! هر هفته یه کتاب جدید. ما می مانیم مسعود بهنود، بنیاد های علم سیاست عالم! همین دو کتاب کافی بود تا مسیر زندگی میلاد رو هم عوض کنم! سالها گذشته و من هنوز با عطش تمام پیگیر اتفاقات و مکاتب سیاسی ایران و جهانم! هر چقد بیشتر میخونم به عمق این فاجعه بیشتر پی میبرم که ای داد بیداد چقد من نا اگاه بودم و هستم! چقدر قابل احتراما ادم های روشنفکر نسل گذشته که همچین یادگار های جاودانه ای به جا گذاشتن! این مدت سخت مشغول خوندن شاهکار ایران بین دو انقلاب ابراهامیانم و تحت تاثیر فضای همین کتاب این مطلب رو نوشتم. سیر فکری که تا الان طی کردم چقدر دستخوش تغییر شده و چقدر مردمان مظلومی و گناهکاری هستیم که خودمون رو از خوندن این مطالب جذاب محروم کردیم! علم سیاست و جامعه شناسی هرکدوم به تفکیک انقدر از نسل جدید فاصله گرفته که حتی حوصله شنیدن عقاید رو هم نداریم! انگار مسخ شدیم توی سیاهچاله ای از زمان و دغدغه ای جز زنده موندن نداریم! چقدر دوس داشتم توی دوره ای زندگی میکردم که به عصر طلایی ایران معروفه! قبل از مشروطه تا رضا شاه!
پیشنهاد میکنم تاریخ فلسفه غرب رو یکبار مطالعه کنید و یا از طریق همین اینترنت با مکاتب فکری دنیا اشنا بشید!
این دریچه های جدید رو از دست ندید! دنیای شیرین جامعه شناسی و علوم سیاسی رو به هر لذت دیگری توی دنیا ترجیح میدم!
موضوعات مرتبط: دل نوشته های بی بنیاد ع. بهاری
برچسب ها: عرفان_بهاری , سیاست , جامعه_شناسی , جامعه_شناسان
.: Weblog Themes By Pichak :.